عشق وعرفان | ||
ستاد شهریار... پیرمو گاهی دلم یاد جوانی میکند بلبل شوقم هوای نغمه خوانی میکند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و نا توانی میکند بلبلی در سینه مینالد هنوزم کین چمن با خزون هم آشتی و گل فشانی میکند ما به داغ عشق بازیها نشستیمو هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی میکند نای ما خاموش ولی این زهره شیطان با همان شورو نوا دارد شبانی میکند گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان با همین نخوت که دارد آسمانی میکند سالهاشد رفته دم سازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی میکند بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران میرسد با من خزانی میکند میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی میکند شهریارا گو دل از ما مهربانان نشکنید ور نه قاضی در قضا نا مهربانی میکند [ یکشنبه 89/7/18 ] [ 1:52 عصر ] [ سیدمحمدرنگینی ]
[ نظرات () ]
|
||