سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق وعرفان
 
قالب وبلاگ
حرف اول

اصفهان

بگویم و بدانـے ...! یا ... نگویم و بدانـے..! فاصله دورت نمی کند ...!!! در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...! جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.: دلــــــــــــــم.....!!! من تو را نمی سرایم !.. تو ... خودت در واژه ها می نشینی ..! خودت قلم را وسوسه می کنی !! و شعر را بیدار می کنی !!

باز کن پنجره‌ها را که نسیم
 روز میلاد اقاقی ها را
 جشن می گیرد
 و بهار
 روی هر شاخه کنار هر برگ
 شمع روشن کرده است
 همه چلچله ها برگشتند
 و طراوت را فریاد زدند
 کوچه یکپارچه آواز شده است
 و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را
 گل به دامن کرده است
 باز کن پنجره‌ها را ای دوست
 هیچ یادت هست
 که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
 برگ ها پژمردند
 تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
 هیچ یادت هست؟
 که توی تاریکی شب های بلند
 سیلی سرما با تاک چه کرد؟
 با سر و سینه گل های سپید
 نیمه شب، باد غضبناک چه کرد؟
 هیچ یادت هست؟
 حالیا معجزه باران را باور کن
 و سخاوت را در چشم چمن زار ببین
 و محبت را در روح نسیم
 که در این کوچه تنگ
 با همین دست تهی
 روز میلاد اقاقی ها را
 جشن می گیرند
 خاک جان یافته است
 تو چرا سنگ شدی؟
 تو چرا این همه دلتنگ شدی ؟
 باز کن پنجره را
 و بهاران را
 باور کن!

{فریدون مشیری}


[ سه شنبه 90/3/31 ] [ 10:47 عصر ] [ سیدمحمدرنگینی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های ویژه
امکانات وب


بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 58843