سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق وعرفان
 
قالب وبلاگ
حرف اول

اصفهان

بگویم و بدانـے ...! یا ... نگویم و بدانـے..! فاصله دورت نمی کند ...!!! در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...! جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.: دلــــــــــــــم.....!!! من تو را نمی سرایم !.. تو ... خودت در واژه ها می نشینی ..! خودت قلم را وسوسه می کنی !! و شعر را بیدار می کنی !!

طالعت گر بد شود هر چه کنی بد میشود

آب نیکوی روان بر روی تو سد میشود

نوبت نانت شود یا سوخته ست یا که فتیر 

یا خمیر است و خمیر است و خمیر

 

گر شوی استاد بر هر علم حتی بر فیزیک  

یا هنرمند و مهندس یا درون سمفونیک

چون نداری شانس بیهوده به هر در میزنی    

جا برایت نیست حتی قد یه جا سوزنی

 

چون نشد پیدا هواپیما در اقیانوس هند         

از جنوب استرالیا تا شمال رود سند

از تعجب شاخ شد برسر شکوفا چون گیاه    

چونکه نامت را ندیدم اندرآن لیست سیاه

 

در آسانسور پا نهی غوغا شود       

نقص فنی ، عیبها پیدا شود

یا سقوطش حتمی است از آسمان     

یا که برقش میرود تا اصفهان

 

گر شوی آویز بر fbمثال رولپلاک   

صفحه ات یا فیلتر است یا بعضی از وقتا بلاک 

یا که dcمیشوی یاجدا از فکر pcمیشوی 

یا 3dمیشوی یا از وطن کلا فراری میشوی

 

چون به راه عشق رفتی اندراین آزادراه  

 تخته گازت کار دستت داد ماندی بین راه

در هجوم چاله ها چپ میکنی آخر به یک ضرب الاجل 

 جان من لایی نکش آخر میافتی تو هچل

 

گر شود اوضاع میسر تا بخندی قاه قاه    

 میبرندت دست بسته تا کنار قتلگاه

تا دو صد زاری کنی بیش از زمان خنده ات 

 خنده ات گریان شود از طالع فرخنده ات

( سمر)  اولین شعر طنز سمر با عنوان بدشانس


[ یادداشت ثابت - دوشنبه 93/2/16 ] [ 1:14 عصر ] [ سیدمحمدرنگینی ] [ نظرات () ]

چون صحبت مهر و ماه و پروین آمد

گل آمد و عطر و بوی نسرین آمد

می نوش و برقص و به جهان فکر نکن

چونت که خبر ز یار دیرین آمد

سمر


[ یادداشت ثابت - سه شنبه 93/2/10 ] [ 3:37 عصر ] [ سیدمحمدرنگینی ] [ نظرات () ]

 

خوب شد که اومدی

سلام ای قناری زرد و قشنگ

یا مث بلبلای زبر و زرنگ

یا مث نیلوفرای رنگارنگ

خوب شد که اومدی

من وجودت رو سحر حس کردم

با چراغونی شبنم دم صبح

با نفسهای کبوتر روی بوم

با صدای قلبم

با نفسهای تند

با فشار ضربان روی رگم

دوباره مزه لبهای تورو حس کردم

خوب شد که اومدی

فکر میکردم نمیای

منو تنها میذاری

با غروب رفتنت

رو همه چی پا میذاری

خوب شد که اومدی

پاشم برم غبار از آینه ها پاک کنم

گل تو گلدون بذارم کینه هارو خاک کنم

اونقدر شادی کنم تا همه باخبر بشن

لااقل بذار تا من سینه برات چاک کنم

خوب شد که اومدی

با اینکه میدونم اینا همش  خیاله

دیدن و بوسیدن تو امری  محاله

اما کوتاه نمیام تا آخر قصه پاتم

فکر تو برام شرابه مثل آب تو پیاله 

خوب شد که اومدی

 خوب بد شد باز بیدار شدم

پابند همون کتاب اشعار شدم

دوباره پنجره و گلدون و خاک و آیینه

مث روزای دیگه چشم به دیوار شدم

سمر

 

 


[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/2/4 ] [ 3:45 عصر ] [ سیدمحمدرنگینی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های ویژه
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 58817