سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق وعرفان
 
قالب وبلاگ
حرف اول

اصفهان

بگویم و بدانـے ...! یا ... نگویم و بدانـے..! فاصله دورت نمی کند ...!!! در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...! جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.: دلــــــــــــــم.....!!! من تو را نمی سرایم !.. تو ... خودت در واژه ها می نشینی ..! خودت قلم را وسوسه می کنی !! و شعر را بیدار می کنی !!

دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی است

 

تو مرا باز رساندی به یقینم، کافیست

 

 

 

قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو

 

گاه گاهی که کنارت بنشینم، کافیست

 

 

 

گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم

 

گاهی از دور تو را خوب ببینم، کافیست

 

 

 

من همین قدر که با حال و هوایت-گهگاه-

 

برگی از باغچه ی شعر بچینم، کافیست

 

 

 

فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز

 

که همین شوق مرا، خوبترینم! کافیست


[ یادداشت ثابت - سه شنبه 93/9/26 ] [ 1:13 عصر ] [ سیدمحمدرنگینی ] [ نظرات () ]

من و ستاره ام

من و ستاره ام شبها قدم میزنیم

بر بال شب سوار میشویم و من

از صمیم قلب

عشق را در بطن چشمک ستاره ام میبینم

ای ستاره من

تو ای فاصله میان من و زمین

مرا از عشق سیراب کن و بسوی خودت ببر

در این روزگار که بهار مردم است

شب کوتاه و دیدار ما کم است

و من از سپیده دمان بی موقع میترسم

من از نور نقره فام ماه میترسم

و تو را در آغوش خیالم بیشتر میفشارم

نکند درست آن زمان

که تو مرا آماده پرواز بسوی خودت میکنی

و چشمک و سکوت زیبایت مرا مسخ کرده

ماه بیاید و تو را محو کند

نکند ساقی شب اهل تبانی باشد

من و ستاره ام در پایان هر شب

فریاد میزنیم

آی عطر دل انگیز رایحه شمعدانی

آی آواز خوش مرغ شب

آی نهایت تظاهر درد در دل شب

آی بهانه غزلسرایان به سکوت شب

آی صدای تیشه فرهاد از بیستون

خداحافظ

سپیده دمان نزدیک است

 

 


[ یادداشت ثابت - سه شنبه 93/7/9 ] [ 3:39 عصر ] [ سیدمحمدرنگینی ] [ نظرات () ]

ارزش این دل بحران زده را میفهمی ؟

درد این کشتی طوفان زده را میفهی؟

اشک من را مثل مروارید غلطان دیده ای؟

فرق اشک و روی باران زده را میفهمی؟

ترس از دوری تو وحشت عالم دارد

رنج یک آدم وحشت زده را میفهمی؟

من اسیرم در قفس بال و پرم را بسته اند

قدر مجنون اسارت زده را میفهمی؟

در میان مسجد و سجاده و ذکر و دعا

حرف آن کافری دین زده را میفهمی؟

با وجود ساز و آواز و صدای مطربان

نغمه بلبل ماتم زده را میفهمی؟

داغ یک لحظه وداع تو مصیبت دارد

معنی داغ عزیزان مصیبت زده را میفهمی؟

در میان امنیت با لایه های حافظان

خواری مفلس غارت زده را میفهمی؟

از پس پنجره گرم سرایت ای دوست

لرزش عاشق سرمازده را میفهمی؟

هم گذشتیم از جان هم گذشتیم از دل

تو گذشت دل سودازده را میفهمی؟

در حلاوت با وجود آنهمه قند و عسل

مزه بوسه شکر زده را میفهمی؟

ای سمر گو تو خودت در بر یک ساحل خوش

فرق این ساحل و آن بنده دریازده را میفهمی؟

(سمر)

 

 

 

 


[ یادداشت ثابت - یکشنبه 93/4/9 ] [ 4:8 عصر ] [ سیدمحمدرنگینی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های ویژه
امکانات وب


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 58783